خدایا ، نمی دانم چرا هر بار که به آسمان می نگرم احساس می کنم بلند تر و دور تر شده !
بر خلاف کودکی هایم که هر شب یک سبد ستاره می چیدم و از سقف اتاقم آویزان می کردم.
حالا هر چه سعی میکنم دستم به ستاره ها نمیرسد.
خدا جونم ، خودت دیدی ، صندلی هم زیر پاهایم گذاشتم ، اما...
افسوس
با اینکه نسبت به کودکی هایم قدم خیلی بلندتر شده ،
نمیدانم چرا با نردبان هزار متری هم دستم به آسمان و ستاره هایش نمی رسد !
احتمالا زیادی شیطنت کرده ام و از خانه دور شده ام.
خدایا خجالت میکشم ، زبانم نمی چرخد
چه بگویم ...
خودت که میدانی ، راه را گم کرده ام و تو دیگر به خوابم نمی آیی
***
یا صمیع و یا بصیر یقین دارم صدایم را می شنوی و دانه دانه اشکهایم را می بینی
یا ستار العیوب ، میدانم فرشته نیستم گناهانم بالهایم را سوزانده اند
اما...
خودت گفتی رحمانی و رحیم ، یا رحمان و یا رحیم بر من رحم کن و بالهام را از نو برویان
یا قدیر و یا قادر ، پرو بالم بده...
یا حی و یا قیوم ، دلم را با نور امید زنده کن
یا فتاح و یا فالق ، یاریم کن و مگذار شیطان درونم ظفرر یابد
یا قاضی الحاجات ...
***
خدا جونم ،
یه خواهش کوچولو دارم...
من ضعیف و بی اختیارم
تویی که مالک همه ی اموری
یا قوی و یا قابض
از قول من به این عروس هزار داماد
به دنیا
بگو...
رهـــــــایــــــم کـــــنـــــــد ، می خواهم ستاره بچینم ...
" رهـــــــایــــــم کـــــن "
نظرات شما عزیزان: